جویبارلحظه ها

ازتهی سرشار ... جویبارلحظه هاجاریست


لیـــاقــت مــی خواهــد


بـــودن در شعــر هـــای دختــریــــ کهــــ


بـــــا تمامــــ عشقــش نبـــودنـــت را اشکــــ مــی ریـــزد


تعجـــب نکــــن !!


در بی لیـــــاقتی تـــو شکـــی نیـــست


دلیـــل اینجـــا بــودنـــت میـــان بغــــض هــــایـــم


خــریتـــــ خـــودم اســـت نـــه لیـــاقــــت تــــو …!

+(مخاطب خاص)

+نوشته شده در 26 دی 1391برچسب:,ساعت10:36توسط miss zeynab | |

واسه اینکه هنوز بهت فکر میکنم


هنوز نگرانتم،هنوز دلتنگت میشم


هنوز روت حساسم و هنوز دوست دارم


از خودم متنفرم...

+(مخاطب خاص)

+نوشته شده در 26 دی 1391برچسب:,ساعت10:36توسط miss zeynab | |



بی وفا
!!

ایـن روزهـا نـه مـجـالـی


بـرای دلـتـنـگـی دارم


و نـه حـوصـلـه ات را..


ولـی بـا ایـن هـمـه،


گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را مـیکـنـد


+نوشته شده در 26 دی 1391برچسب:,ساعت10:36توسط miss zeynab | |

به تاوان دلم که شکسته شد


میشکنم همه دلهارا،گناهش پای دلی که


دلم را شکست




  درد دارد وقتی نمی شود از خود به خود شکایت کرد …

+نوشته شده در 26 دی 1391برچسب:,ساعت10:36توسط miss zeynab | |

امشب خیلی حالم بده،خیلی دلم گرفته


همش دلم شور میزنه خیلی حس بدی دارم


میترسم


فکر و خیال داره دیوونم میکنه


میترسم از این فکر و خیالها اگه راست باشه...


حتی اگه دروغ باشه،اخرش چی؟؟


اخرش که یه روز همین جوری میشه امروز نه فردا،فردا نه پس فردا


یه روز میرسه که باید وجود یکی دیگه رو کنارش ببینم


چقدر از این حس متنفرم

+نوشته شده در 26 دی 1391برچسب:,ساعت10:36توسط miss zeynab | |




چشمانم را به نابینایی میفروشم تا کسی را که دوست


دارم با دیگری نبینم

+نوشته شده در 26 دی 1391برچسب:,ساعت10:36توسط miss zeynab | |

 خیلی بی معرفتن کسایی که حذف میکنن و میرن


بدون اینکه یه خبر بدن بعد یه مدت که میبینی نیستن

میری بهشون سر بزنی


میبینی حذف کردن ...منکه نمی بخشمشون


مگه یه کامنت خداحافظی چقدر وقت میبره؟؟؟

+نوشته شده در 26 دی 1391برچسب:,ساعت10:36توسط miss zeynab | |

هی فلانی!


دیگر هوای داشتنت را ندارم


هرجا ک دلت میخواهد برو


فقط آرزو میکنم روزی هوای من ب سرت بزد،


و


آنقدر آسمان دلت بگیرد ک با هزار شب گریه چشمانت،


باز هم آرام نگیری


و اما من


بر نمیگردم ک هیچ!


عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،


ک نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی

+نوشته شده در 26 دی 1391برچسب:,ساعت10:36توسط miss zeynab | |

 

خدایا نمی دانم چرا از تمام خوشی هایت

سهم ما از زندگی فقط تلخی و اندوه گشته

 

صد ها بار زمین خوردیم و به امید بار بعدی

شاید دستی به سوی ما دراز شود

 

اما هز بار با اشک و آه بلند شدیم

خداوندا پس کجاست دستان تو که ما را بلند کند

 

به خوشبختی شادی سوق دهد

از غم و اندوه  برهاند

 

+نوشته شده در 1 دی 1391برچسب:,ساعت6:16توسط miss zeynab | |

 

سکوت اتاقم را دوست دارم

و آنرا حتی با صدای ترکیدن بغضم نخواهم شکست

بغضم را فرو خواهد خورد اما سکوت را ادامه خواهم داد

تاریکی مطلق اتاقم را با هیچ نوری از بین نخواهم برد

حتی با برق نگاهم

چشم هایم را مدت هاست به روی همه چیز بسته ام

چرا که تاریکی اتاقم کمرنگ نشود

+نوشته شده در 1 دی 1391برچسب:,ساعت6:16توسط miss zeynab | |

تنهای تنها مانده ام

اندر خم این دنیا مانده ام

با کوله باری از غصه و غم

با یک دل شکسته

برای رسیدن به باور زندگی تلاش میکنم

اما هنوز برای رسیدن راه را نیافته ام

نمی دانم آیا راه همین بی راهه هست

یا

من در خم این بی راهه اسیر گشته ام

 

 

+نوشته شده در 1 دی 1391برچسب:,ساعت6:16توسط miss zeynab | |

 

کاش میشد یک بار در زندگی

فقط

۱

بار

مرا درکم کنی؟

نمی دانم با چه زبانی بگویم

یا بلد نیستم بگویم

فرقی ندارد

بدان من دوست دارم

برای رسیدن به تو راه آسانی را طی نکرده ام

بهای تو را به هیچ چیز عوض نمی کنم

اما مرا اینگونه باور کمی سرد و کمی گرمم

کمی عاشق کمی دلسرد

کمی غمگین کمی شادم

مرا اینگونه باور کن

 

تقدیم به اونی که واسم یکی هست و یکی هم می مونه

+نوشته شده در 1 دی 1391برچسب:,ساعت6:16توسط miss zeynab | |

 

زبانم را مهر سکوت و خاموشی بسته

چشمهای دیگر حتی خودمم را هم نمی تواند ببیند

نمی دانم راه می روم یا بی راهه

اما همین برایم بس است که قدمهایم هنوز رمقی دارند

چقدر سرد و تاریک است

چقدر بی روح

زندگی واقعا چیست و از ما چه می خواهد

جوابی برای این سوال هنوز نیافته ام؟؟؟؟؟

+نوشته شده در 1 دی 1391برچسب:,ساعت6:16توسط miss zeynab | |

 

روزگاری پرندهء کوچک آرزوی سفرداشت

سفر  به راههای دور دست را در سر داشت

 

بال و پر گشود و پرواز کرد

رفت و رفت

 

پرنده ء کوچک تنهای تنها میان تنهایی اسیر گشت

حال که اسیر غربت گشت و آرزوی بزرگ خود را نفرین میکند

 

حال فقط این جمله برایش مانده

اسیر غم و اندوه بودن بهتر است

از اسیر غربت بودن

خداوندا کسی را در غربت تلخ اسیر نکن؟

 

 

+نوشته شده در 1 دی 1391برچسب:,ساعت6:16توسط miss zeynab | |

 

 

سهراب گفتی:" زیرباران باید رفت... چشمها را باید شست... جور دیگر باید دید "

چشمها راشستم باز همان را دیدم

جز دو رنگی و دروغ

جز غم و غصه و تلخی  هیچ به چشمم نرسید.

پس چه شد آن همه توصیف قشنگت سهراب.

دورهء تلخ فریب

دورهء رنگ سیاهی ایست سهراب.

دورهء این همه نامردی هاست.

تو اگرمیدانستی! دل آسمان هم از دست بشر می گرید؟

باز سر می دادی زیر باران باید رفت؟

 

 

+نوشته شده در 1 دی 1391برچسب:,ساعت6:16توسط miss zeynab | |

 

باز دلم گرفت ....

آسمان هم نیم نگاهی ابریسیت؟

انگار آسمان دلش گرفته و بغض دارد!

گلایه های بسیاری دارم

نمی دانم از کجا آغاز کنم؟

یا نمی دانم صدایم به تو خواهد رسید

نمی دانم  آیا نشسته ای فقط به درد ما آدمها گوش کنی؟

آرزوهایم یک به یک فنا شدند

جوابی ندارم

خداوندا نمی دانم اگر آفریده ای چرا اینگونه؟

خداوندا آیا حکمت توست ؟

گفته ای درد و رنج را آفریدی تا امتحان کرده باشی؟

پس کجاست وعدهء رستگاری و شادیت؟

کفر گفتن آسان است خداوندا

می دانی که کفر نمی گویم اما گلایه دارم از روزگارت؟

زمین و آسمان از روزگارت به درد آمده اند جوابی نیافتم؟

 

 

 

+نوشته شده در 1 دی 1391برچسب:,ساعت6:16توسط miss zeynab | |

قصهء فراموشی، قصهء روزگار است.

اگر زنده باشی و زندگی کنی روزگار مهر فراموشی بر پیشانیت خواهد زد،این اقبال توست پس گلایه ای نیست تو سعی کن فراموش نکنی آنکه را در تنگای زندگی به یاد توست.

+نوشته شده در 1 دی 1391برچسب:,ساعت6:16توسط miss zeynab | |

 

یلدا مبارک دوستان

+نوشته شده در 1 دی 1391برچسب:,ساعت6:16توسط miss zeynab | |