در شهر عشق قدم میزدم گذرم افتاد به قبرستان قلب ها خیلی تعجب کردم!! تا چشم کار میکرد قبر بود! پیش خود گفتم یعنی اینقدر قلب شکسته وجود دارد؟! یکدفعه متوجه قلبی شدم که تازه خاک شده بود جلو رفتم برگ های روی قبر را کنار زدم تا برایش دعا کنم....... واااااااااای چه میدیدم؟؟؟!!!!! باورم نمیشد........ ان قلب همان کسی هست که چند وقت پیش قلب مرا شکسته بود
در راهیهبیهنور قدمهمی گذارم قدم هاییهکوتاههناهمطمئن جلویهراهم افسانهههایی را می بینمهکه هر کدامهرازیهپشتهخودهپنهان کردههاند چهرهههاهوهچشم هایی را می نگردمهکه دردیهدر دلهخودهنگاههداشته اند از رویهجویهخیابانههاهمیهپرمهتاهراهم یکنواخت نباشد ناگهانهپایم پیچ می خوردهتعادلم را ازهدست می دمهاما میهدانم نمی افتم دوبارههپا در جادههمی گذارم سرم راهرو بههآسمانهمی کنمهتا آبي آسمانهستایش کنم دلمهغمناکهمی شود چون باز ابری سایه اش رویهخورشید گستردهو نگذاشتهغروب را ببینم ... نا گهانهظلمتهشکافت آذرخشيهفرود آمده، و مرا ترساند رگباریهنشستهبر شانه هایمهاز در همدلی و منههمچنان ...
دوســــتتهدارم . . . . . . . . . . . . امشبهدر آرزو هایمهبرایت آرزو می کنمهکه آرزوی کسیهباشیهکه آرزویش راهداری…. . . . حماقتهچیست…؟ . . . . . . . . . به سویهتو اومد احتمالهبده شاید در حالِهفرار ازهدیگری باشد ! . . . . . . هرگزه به امید فراموش کردنهکسی، سراغ آدمهدوم نرو! . . . عاشقهشدن چیز سادههایست …. . . . خدا یا . . . ﻫﺮه ﻗﻠﺒﻰ هﺩﺭﺩﻯ ﺩﺍﺭﺩ . . . گاهی وقتا به یه چیزاییهکه آرزوهشو داری میرسی… . . . بـهـتـریـن لـذتـیهکـه تـوی دنـیـاسـتهایـنـه کـه . . .
کاش می دانستی بعداز آن دعوت زیبا به ملاقات خودت من چه حالی بودم! خبر دعوت دیدارت چونکه از راه رسید پلک دل باز پرید من سراسیمه به دل بانگ زدم آفرین قلب صبور زود برخیز عزیز جامه تنگ در آر وسراپا به سپیدی تو درآ . وبه چشمم گفتم : باورت می شود ای چشم به ره مانده خیس؟ که پس از این همه مدت ز تو دعوت شده است ! چشم خندید و به اشک گفت برو بعداز این دعوت زیبا به ملاقات نگاه . و به دستان رهایم گفتم: کف بر هم بزنید هر چه غم بود گذشت . دیگر اندیشه لرزش به خود راه مده ! وقت ان است که آن دست محبت ز تو یادی بکند خاطرم راگفتم: زودتر راه بیفت هر چه باشد بلد راه تویی. ما که یک عمر در این خانه نشستیم تو تنها رفتی بغض در راه گلو گفت: مرحمت کم نشود گوییا بامن بنشسته دگر کاری نیست . جای ماندن چو دگر نیست از این جا بروم پنجه از مو بدرآورده به آن شانه زدم و به لبها گفتم : خنده ات را بردار دست در دست تبسم بگذار و نبینم دیگر که تو برچیده و خاموش به کنجی باشی مژده دادم به نگاهم گفتم: نذر دیدار قبول افتادست ومبارک بادت وصل تو با برق نگاه و تپش های دلم را گفتم : اندکی آهسته آبرویم نبری پایکوبی ز چه برپا کردی نفسم را گفتم : جان من تو دگر بند نیا اشک شوقی آمد تاری جام دو چشمم بگرفت و به پلکم فرمود: همچو دستمال حریر بنشان برق نگاه پای در راه شدم دل به عقلم می گفت : من نگفتم به تو آخر که سحر خواهد شد هی تو اندیشیدی که چه باید بکنی من به تو می گفتم: او مرا خواهد خواند و مرا خواهد دید عقل به آرامی گفت : من چه می دانستم من گمان می کردم دیدنش ممکن نیست و نمی دانستم بین من با دل او صحبت صد پیوند است سینه فریاد کشید : حرف از غصه و اندیشه بس است به ملاقات بیندیش و نشاط آخر ای پای عزیز قدمت را قربان تندتر راه برو طاقتم طاق شده چشمم برق می زد /اشک بر گونه نوازش می کرد/لب به لبخند تبسم می کرد/دست بر هم می خورد مرغ قلبم با شوق سر به دیوار قفس می کوبید عقل شرمنده به آرامی گفت : راه را گم نکنید خاطرم خنده به لب گفت نترس نگران هیچ مباش سفر منزل دوست کار هر روز من است عقل پرسید :؟ دست خالی که بد است کاشکی ... سینه خندید و بگفت : دست خالی ز چه روی !؟ این همه هدیه کجا چیزی نیست ! چشم را گریه شوق قلب را عشق بزرگ روح را شوق وصال لب پر از ذکر حبیب خاطر آکنده یاد ....
هست را اگر قدر ندانی میشود بود
تحمل شنیدن سه آهنگ برایم دردناک است. صدای گریه کودکی از بی مادری, صدای مجرمی از بی گناهی, صدای فریاد عاشقی از جدایی
آیا این ها برای رستگار شدنم کافی نیست ؟
صدای پای تو که میروی ، صدای پای مرگ که میآید . . . ( حسین پناهی )
تو... ماه را دوست داری.. من! ماه هاست که تو را
با کسی که دوستش دارید; آهنگ گوش ندهید
لام تا کام حرفی نزنم فقط بگذار از دال تا میم بگویم بگذار بگویم دوستت دارم دیگر لام تا کام حرفی نمیزنم
آدما تا وقتی کوچیکنـ دوستـ دارنـ برای مادراشونـ هدیه بخرنـ٬ اما پول ندارنـ! وقتی بزرگتر میشنـ٬ پول دارنـ اما وقتـ ندارنـ! وقتی هم که پیر میشنـ٬ پول دارنـ٬ وقتـ هم دارنـ٬ اما " مـــــــــــــــــــــادر" ندارنـ! به سلامتی همه ی مادرای دنیا................. ........................................................................................ "قند" خونـ مادر بالاستـ، دلشـ اما همیشه "شور" میزند برای ما... اشکهای مادر مروارید شده استـ در صدفـ چشمانشـ، دکترها اسمشـ را گذاشتند آب مروارید! حرفها دارد چشمانـ مادر، گویی زیرنویسـ فارسیـ دارد... دستانشـ را نوازشـ میکنم، دستانشـ داستانی دارد برای خودشـ.... ............................................................................................... قدر آینه بدانیم چو هست نه در آن موقع که افتاد و شکست
تـــا آســــمان خــیــــال ِ تـــو چقــــدر راه اســــت؟
نـهـ نـَهـ گِريهـ نِمي کُنَم چيزے رَفتهـ دَر چَشمَم ... . . . بهـ گمانَم يکــ خاطـره اَست........
آهسته گفت : " خدا نگه دارت (!) " در را بست و رفت ! آدمها چه راحت مسئوليت خودشان را به گردن خــــــــدا مي اندازند ...!!!
رفــــــــیقـ ، پــای درد دلــــمـ اگـــر بنشــــــینیـ ،
فقط یکـ گامـ دیگر مانده تا پای بلند دار:
مردم اغلب بی انصاف بی منطق و خودمحورند... آنان را ببخش. ........................................................................
دلمـ آغوشیـ برایـ گریستنـ میـ خوآهد..... نهـ زنـ بآشد نهـ مرد.... خدآیــآ... زمینـ نمیـ آییـ.....؟!
غرور نبود خودخواهی نبود تکبر نبود آنچه از چشمانت جاری بود در آخرین دیدارمان ! هی...
خیلی از آدم هایی که دوست دارن با شما باشند ؛ از روی علاقه به شما نیست ، صرفاً به خاطر این که چشم ندارند شما را با کسِ دیگری ببینند ! آن زمانیکه مطمئن شدند تنها هستید
زندگــــــــــــــــــــــــــــــــی زیباســـــــــــــــــــــــــــــــــــت راســــــــــــــــــــــتی باهاش عشقم میشه خرید
چند تا از دوستای گلم عکس داده بودن واسه edit درستشون کردم
سیگار بکش ؛ :(
هر بار که می خواهم به سمتت بیایم یادم می افتد "دلتنگی"هرگز بهانه ی خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست....
سکوت بهترین آواز من است وقتی نگاهم فریاد درد میکشد ...!
خدایــــــــــــا
دلگیر نشـــــــــــــــــــــو از آدمها .... نیش زدن طبیعتشــــــــــــــــــــــــــــــــــــونه !!! سالهاست به هوای بارانــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی می گویند : خــــــــــــــــــــــــــــــراب ...!!!
گفتی" بگو " ....گفتم "بشنو" گفتی "عاشق شو" ..... گفتم "حس کن" گفتی "ثابت کن" .... گفتم "لمس کن" گفتی "گریه کن" .... گفتم "بزن" گفتی " برو " ....گفتم ... "خدا نگهدار" ببین ! همیشه حرف ، حرف تو بوده!
باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد گاهی بهشت در دل آتش میسر است...
پرچینی از خیال پرچین... خیال... پرچین... خیال..... پرچینی از خیال ... این روزها پشت پرچین خیالم ... بگذریم! وصف شدنی نیست پرچین.... خیال....
دلتنگی حس عجیبی ه یک حس آشنا در عین حال غریب گاهی دلتنگی غافلگیرت میکنه، دلتنگی رو برات تعریف کردن که با دوری به وجود میاد وقتی کسی رو نبینی، ازش دور باشی یه مدت ... ولی این دلتنگی قانون نداره، غافلگیرت میکنه... غافلگیرت میکنه وقتی برای کسی دلتنگ میشی که کنارته، که زود به زود میبینیش، که وقتی هم نیست میدونی از نظر زمانی کم تر از یک ربع فاصله تونه به مدد این اتوبان هایی که شهر رو خط خطی کردن. این روزا دلتنگم هر روز بیشتر از روز قبل. این روزا به ازای هر رفت و آمدی به ازای هر آمد و رفتی، دلم کم طاقت تر و بهانه گیرتر میشه و امان از این که دلتنگی و بهانه گیری های دلت رو ، بغض آماده ی ترکیدنت رو مجبور باشی قورت بدی و لبخند بزنی چون احتمالا هیچ کس چنین دلتنگی ای رو باورش نمیشه! آمد و رفت ... آمد و رفت .... کاش یه آمدی بود که رفتی بعدش نبود... آمد و آمد و آمد و ... ماند!
خبر داغ از سلنا
گزارش
ها نشان می دهد بعد از اینکه سلنا گومز به جاستین گفته است که دوستان جدید
وی در موسیقی هیپ هاپ مورد تایید وی نیستند روابط این دو دست خوش تغییراتی
شده است .سلنا گومز نگران تاثیر این دوستان بر جاستین بیبر است که هنوز ۱۷
سال بیشتر ندارد ... جاستین خیلی خری خوب سلنا به فکر خودت هست !!!!! حالا عکسای سلنا |
About![]()
سلام به وبلاگ من خوش اومدی ازمتن هایی که گذاشتم امیدوارم نهایت استفاده رو ببرین ازلینک های کنارصفحه هم دیدن کنید پروفایلم هم فعاله موفق باشیدو دیگر تمام
Home
|