جویبارلحظه ها

ازتهی سرشار ... جویبارلحظه هاجاریست



در شهر عشق قدم میزدم

گذرم افتاد به قبرستان قلب ها

خیلی تعجب کردم!!

تا چشم کار میکرد قبر بود!

پیش خود گفتم یعنی اینقدر قلب شکسته وجود دارد؟!

یکدفعه متوجه قلبی شدم که تازه خاک شده بود

جلو رفتم برگ های روی قبر را کنار زدم تا برایش دعا کنم.......

واااااااااای چه میدیدم؟؟؟!!!!!

باورم نمیشد........

ان قلب همان کسی هست که چند وقت پیش

                    قلب مرا شکسته بود

+نوشته شده در 25 آبان 1391برچسب:,ساعت14:45توسط miss zeynab | |

غروب... 

ekev17h657ge4inymbm8.jpg

در راهیهبیهنور قدمهمی گذارم


قدم هاییهکوتاههناهمطمئن


جلویهراهم افسانهههایی را می بینمهکه هر کدامهرازیهپشتهخودهپنهان کردههاند


چهرهههاهوهچشم هایی را می نگردمهکه دردیهدر دلهخودهنگاههداشته اند


از رویهجویهخیابانههاهمیهپرمهتاهراهم یکنواخت نباشد

 

ناگهانهپایم پیچ می خوردهتعادلم را ازهدست می دمهاما میهدانم نمی افتم


دوبارههپا در جادههمی گذارم


سرم راهرو بههآسمانهمی کنمهتا آبي آسمانهستایش کنم


دلمهغمناکهمی شود


چون باز ابری سایه اش رویهخورشید گستردهو نگذاشتهغروب را ببینم

...

نا گهانهظلمتهشکافت


آذرخشيهفرود آمده، و مرا ترساند


رگباریهنشستهبر شانه هایمهاز در همدلی


اماهکوتاه 

خواستم سايه راهبه دره رها کنم اماهسکوت نگذاشت

و منههمچنان ...

+نوشته شده در 25 آبان 1391برچسب:,ساعت14:45توسط miss zeynab | |

تصاویر عاشقانه و عارفانه

دوســــتتهدارم
هدیه ایستهکهههر قلبی
فــــهمهگرفتنشهرا ندارد
قیمتی دارد کهههرهکسی
تــــوانهپرداختشهرا ندارد
جملههیهکوتاهیستهکهههر کسی
لــــیاقت شنیدنشهرا ندارد

.

.

.
مـــــن ؛
نـــبـــودنــــــتهرا تــــــابهمــی آورم !
رفــتـنــت راه، تـحمـــــلهمــی کنم !
فــــــرامــــــوشهشـــــدنـــــم را !!
بــــاور مــیهکــنــــم …
امـــــــــــــــــــا ؛
فــــــرامــــــوشهکردنــــــت ،
دیــگـــر کـــــارهمــــــنهنـــیـــســـت … !

.

.

.
خدایا :
مستجابهکنهدعایهمادری را کهههیچ آرزوئی
جز خوشبختیهوههیچ هدیه ایهجز عشقهو محبت
برای فرزندشهندارد …و شاید … فرزندههرگز نداند !

.

.

.
با زندگیهقهر نکن!
دنیاهمنت هیچ کسهرو نمی کشه…

.

.

.

امشبهدر آرزو هایمهبرایت آرزو می کنمهکه آرزوی کسیهباشیهکه آرزویش راهداری….

.

.

.

حماقتهچیست…؟
این کههمن…
تو را…
با تمامهبدیهایی که درهحقم میکنی…!!
هنوز…
دوستهدارم

.

.

.
وقتیهنه دستیهبرای گرفتن است،
نه آغوشیهبرای گریه،
نه شانه‌ای برایهتکیه؛
انتظارهنداشتههباشهخنده‌ام واقعیهباشد مادر !!!
می خندم تا تو آرامهباشی…
این روز‌ها فقط زنده‌امهتا دیگران زندگی کنند

.

.

.
هنوز هگاهی همیان آدمها گم می شوم…!
کوچه هها را بلد شدم…
خیابان‌ها را هبلد شدم…
ماشین‌ها را، همغاز‌ه‌ها را،
… رنگ‌هایهچراغ قرمز را…
ولی هنوز گاهی میانهآدمها گم می شوم
آدمها راهبلد نیستم

.

.

.


اگر؛ کسیهدوانهدوان

به سویهتو اومد

احتمالهبده شاید

در حالِهفرار ازهدیگری باشد !

.

.

.
دقیقاً زمانی که داریهتوی بی‌خیالی همههچیزو فراموشهمیکنی !
یهو یههآهنگی ؛
یه نوشته‌ای ؛
یه اسمی ؛
یا حتیهیه حرفی ،
همه خاطراتو میارههجلو چشمت .. .
آی داغونهمی شی

.

.

.

هرگزه به امید فراموش کردنهکسی، سراغ آدمهدوم نرو!

.

.

.

عاشقهشدن چیز سادههایست ….
آنقدر که همه هی انسانها
توان هتجربه هکردن اون رو دارند !
مهم عاشــــــــقه ماندن است ؛
بی انتــــــــــهاه بی زوال
تا ابــــــد ؛ بی منـــــت … !!!

عاشقانه

.

.

.

خدا یا
کاری کن اونایی هکه تو زندگیمونه نیستن…
تو خوابمــونم هنباشن

.

.

.

ﻫﺮه ﻗﻠﺒﻰ هﺩﺭﺩﻯ ﺩﺍﺭﺩ
ﻓﻘﻂ ﻧﺤﻮﻩ هﺍﺑﺮﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ
ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ هﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﭘﻨﻬﺎﻥ
ﻣﻰ هﻛﻨﻨﺪ
ﻭ ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﺩﺭ هﻟﺒﺨﻨﺪﺷﺎﻥ

.

.

.

گاهی وقتا به یه چیزاییهکه آرزوهشو داری میرسی…
تازههمیفهمی
که چقدر آرزوش
از داشتنشهقشنگتر بوده !!!

.

.

.

بـهـتـریـن لـذتـیهکـه تـوی دنـیـاسـتهایـنـه کـه . . .
بـدونـی یـه نـفـر خـیـلـیهدوسِـت داره . . .
بـرایهیـه نـفـرهمـهـمـی . . .
یـه نـفـر هـسـتهکـه هـمـیـشـه نـگـرانـته . . .
اونـوقـتهکـه زنـدگـی مـعـنـاهپـیـدا مـیـکُـنه . . .
اون موقع،ههر روزت،همثلهروز “ولنتاین” میشه … !!!

+نوشته شده در 25 آبان 1391برچسب:,ساعت14:45توسط miss zeynab | |

جداييهتاريکهاست وهگس 

سهمهخود را از آنهمي‌پذيرم 

توهچرا گريههمي‌کني؟ 

دستمهرا در دستهخود بگير 

و بگو کههدر يادمهخواهي بود 

قولهبدههسريهبههخواب‌هايم بزني 


منهوهتو چون دوهکوههدور از هم 

جداهاز هم 

نه توانهحرکتي 

نه اميدهديداري 

آرزويمهاماهاين است 

که عشق خودهرا 

با ستاره‌هايهنيمه‌هايهشب 

به سويمهبفرستي . . . 

+نوشته شده در 25 آبان 1391برچسب:,ساعت14:45توسط miss zeynab | |

دیدار یار 

دیدار یار


کاش می دانستی 



بعداز آن دعوت زیبا به ملاقات خودت من چه حالی بودم!

خبر دعوت دیدارت چونکه از راه رسید 


پلک دل باز پرید من سراسیمه به دل بانگ زدم


آفرین قلب صبور

زود برخیز عزیز

جامه تنگ در آر

وسراپا به سپیدی تو درآ .


وبه چشمم گفتم : 



باورت می شود ای چشم به ره مانده خیس؟ که پس از این همه مدت ز تو دعوت شده است !

چشم خندید و به اشک گفت برو

بعداز این دعوت زیبا به ملاقات نگاه .


و به دستان رهایم گفتم: 


کف بر هم بزنید هر چه غم بود گذشت .


دیگر اندیشه لرزش به خود راه مده ! 



وقت ان است که آن دست محبت ز تو یادی بکند


خاطرم راگفتم: 



زودتر راه بیفت هر چه باشد بلد راه تویی.

ما که یک عمر در این خانه نشستیم تو تنها رفتی


بغض در راه گلو گفت: 



مرحمت کم نشود گوییا بامن بنشسته دگر کاری نیست .

جای ماندن چو دگر نیست از این جا بروم

 پنجه از مو بدرآورده به آن شانه زدم


و به لبها گفتم : 



خنده ات را بردار دست در دست تبسم بگذار

و نبینم دیگر

که تو برچیده و خاموش به کنجی باشی


مژده دادم به نگاهم گفتم: 



نذر دیدار قبول افتادست ومبارک بادت

وصل تو با برق نگاه


و تپش های دلم را گفتم : 



اندکی آهسته آبرویم نبری

پایکوبی ز چه برپا کردی


نفسم را گفتم : 



جان من تو دگر بند نیا اشک شوقی آمد

تاری جام دو چشمم بگرفت

 


و به پلکم فرمود: همچو دستمال حریر بنشان برق نگاه

پای در راه شدم

دل به عقلم می گفت : 


من نگفتم به تو آخر که سحر خواهد شد هی تو اندیشیدی که چه باید بکنی

من به تو می گفتم: او مرا خواهد خواند

و مرا خواهد دید


عقل به آرامی گفت : 


من چه می دانستم من گمان می کردم

دیدنش ممکن نیست

و نمی دانستم

بین من با دل او صحبت صد پیوند است


سینه فریاد کشید : 


حرف از غصه و اندیشه بس است به ملاقات بیندیش و نشاط

آخر ای پای عزیز

قدمت را قربان

تندتر راه برو

طاقتم طاق شده


چشمم برق می زد /اشک بر گونه نوازش می کرد/لب به لبخند تبسم می

کرد/دست بر هم می خورد 


مرغ قلبم با شوق سر به دیوار قفس می کوبید

عقل شرمنده به آرامی گفت : 


راه را گم نکنید


خاطرم خنده به لب گفت نترس 


نگران هیچ مباش سفر منزل دوست کار هر روز من است


عقل پرسید :؟ 


دست خالی که بد است کاشکی ...


سینه خندید و بگفت : 


دست خالی ز چه روی !؟ این همه هدیه کجا چیزی نیست !


چشم را گریه شوق 


قلب را عشق بزرگ روح را شوق وصال

لب پر از ذکر حبیب

خاطر آکنده یاد ....

+نوشته شده در 25 آبان 1391برچسب:,ساعت14:45توسط miss zeynab | |

غــرور یعنی "تـــــــو" که می توان هزاران بار بخاطرت شکســت . . . ...

غرور

+نوشته شده در 19 آبان 1391برچسب:,ساعت19:50توسط miss zeynab | |

هست را اگر قدر ندانی میشود بود
و چه تلخ است...
هست کسی بود شود ...!!

هستی

+نوشته شده در 19 آبان 1391برچسب:,ساعت19:50توسط miss zeynab | |

تحمل شنیدن سه آهنگ برایم دردناک است.

صدای گریه کودکی از بی مادری,

صدای مجرمی از بی گناهی,

صدای فریاد عاشقی از جدایی

فریاد جدایی

+نوشته شده در 19 آبان 1391برچسب:,ساعت19:50توسط miss zeynab | |

وقـــتــی حـــس مــیــکــنـم

جــآیــی در ایــن کــرِه ی خآڪـی

تــو نــفــس مــیــکــشــی و مـن

از هـــمــآטּ نــفـــس هــآیــتـــــ ،،،

نـفـس مـیـکـشـم !

تــو بــــــآش بــرای هــمـیـشـه !!!

هــوآیــتـــ !

بـــویــــــتــــــ !

بــرآی زِنــده مــانــدنــم ڪـــآفـــی اســتــــــ …

هوای عشق

+نوشته شده در 19 آبان 1391برچسب:,ساعت19:50توسط miss zeynab | |

من

به لب های تو

شانه های تو

دستهای تو

و چشم های تو

و ...

و اعجاز آغوشت ایمان دارم

آیا این ها برای رستگار شدنم کافی نیست ؟

دیانت عشق


+نوشته شده در 19 آبان 1391برچسب:,ساعت19:50توسط miss zeynab | |

اگرمیخواهید بازی كنید دنبال یك همبازی خوب باشید.

كسی كه عاشق شماست قطعا گزینه ی مناسبی نیست....

عشق بازی

+نوشته شده در 19 آبان 1391برچسب:,ساعت19:50توسط miss zeynab | |

صدای پای تو که میروی ، صدای پای مرگ که میآید . . . ( حسین پناهی )

مرگ عشق

+نوشته شده در 19 آبان 1391برچسب:,ساعت19:50توسط miss zeynab | |

تو...

ماه را دوست داری..

من!

ماه هاست که

تو را

ماه عاشقی
 

+نوشته شده در 19 آبان 1391برچسب:,ساعت19:50توسط miss zeynab | |

با کسی که دوستش دارید; آهنگ گوش ندهید
فیلم نبینید
زیرباران نروید
هیچ خاطره ای نسازید !!!
وقت نبودنش می فهمید که چه میگویم!!.

خاطرات عشق

+نوشته شده در 19 آبان 1391برچسب:,ساعت19:50توسط miss zeynab | |

قول میدهم

لام تا کام حرفی نزنم


فقط بگذار از دال تا میم بگویم


بگذار بگویم


دوستت دارم


دیگر لام تا کام حرفی نمیزنم


دوستت دارم

+نوشته شده در 19 آبان 1391برچسب:,ساعت19:50توسط miss zeynab | |

 

 آدما تا وقتی کوچیکنـ دوستـ دارنـ برای مادراشونـ هدیه بخرنـ٬

  اما پول ندارنـ!

 وقتی بزرگتر میشنـ٬ پول دارنـ اما وقتـ ندارنـ!

 وقتی هم که پیر میشنـ٬ پول دارنـ٬ وقتـ هم دارنـ٬

  اما " مـــــــــــــــــــــادر" ندارنـ!

 به سلامتی همه ی مادرای دنیا.................

          ........................................................................................

 

"قند" خونـ مادر بالاستـ،  دلشـ اما همیشه "شور" میزند برای ما...

 اشکهای مادر مروارید شده استـ در صدفـ چشمانشـ،

  دکترها اسمشـ را گذاشتند آب مروارید!

 حرفها دارد چشمانـ مادر، گویی زیرنویسـ فارسیـ دارد...

 دستانشـ را نوازشـ میکنم، دستانشـ داستانی دارد برای خودشـ....

                      ...............................................................................................

 

                قدر آینه بدانیم چو هست            نه در آن موقع که افتاد و شکست

                               

+نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:,ساعت11:24توسط miss zeynab | |

 

تـــا آســــمان خــیــــال ِ تـــو چقــــدر راه اســــت؟
دو بـــال بـــرایــــم کافــیـــســــت؟
مـــی خواهـــــم به هــــوای تــــو
ـــ در هــــوای تـــــو ـــ
اوج بگیــــرم!
منــتــــظــــرم مـــی مــــانـــــــی
...؟؟

+نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:,ساعت11:24توسط miss zeynab | |

 

نـهـ نـَهـ گِريهـ نِمي کُنَم

 

چيزے رَفتهـ دَر چَشمَم ...

.

.

.

بهـ گمانَم يکــ خاطـره اَست........

 

 

+نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:,ساعت11:24توسط miss zeynab | |


 

 آهسته گفت :

" خدا نگه دارت (!) " 
 

در را بست و رفت !

آدمها چه راحت مسئوليت خودشان را

به گردن خــــــــدا مي اندازند ...!!!

+نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:,ساعت11:24توسط miss zeynab | |


 

رفــــــــیقـ ،

پــای درد دلــــمـ اگـــر بنشــــــینیـ ،
کـــــاســـهـ صبــــرتـ لـــــــــبریز ،
کـــــــاغذ حـــــوصلهـ اتـ مـــــــــچالهـ ،
و گــــــوشـ هــــــای دلـــــتـ زنـــگـ می زنــــــد...
اگـــــــر کــــــهـ آمــــــــده ای ،
تـــــــنها جــــــــایی بـــــــرای دمــــــی نــــــشستنـ
پـــــــــیدا کــــــــرده باشـــــــــی ،
و گــــــرد خـــــــــستگی اتـ را بتــــــــکانی بـــر دلـــــمـ و بـــــروی ،
هـــــرگــــــز ســــمتمـ نـــیــــــــــــا ...

+نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:,ساعت11:24توسط miss zeynab | |

 

فقط یکـ گامـ دیگر مانده تا پای بلند دار:
کمیـ آهسته تر شاید.. .نه! محکمـ تر قدمـ بردار...
به شدتـ خسته امـ از خود به سختی خسته امـ از تو
بیا ای جانـ ناقابلـ بیا دستـ از سرمـ بردار...
خدا می داند ای مردمـ دلمـ چونـ ساقه ی گندمـ
نمی رقصد به جز با گلـ نمی میرد به جز با خار...
نه با منـ نسبتی دارمـ نه از اقوامـ انسانمـ
مرا از من بگیر و دستـ موجودی دگر بسپار
خودتـ بنشینـ قضاوتـ کنـ اگر تو جای منـ بودی
چه می گفتی به این مردمـ؟ چه می کردی به این دیوار؟
خدایا گر چه کفر استـ اینـ ولی یکـ شبـ از این شبـ ها
فقط یکـ لحظه- یک لحظه- خودتـ را جای منـ بگذار...

+نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:,ساعت11:24توسط miss zeynab | |

 

 مردم اغلب بی انصاف‌ بی منطق و خودمحورند... آنان را ببخش.
 اگر مهربان باشی تورا به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند ولی    مهربان باش.
 اگر موفق شوی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت ولی   موفق باش.
 اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند ولی شریف و درستکار باش.
 آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند ولی   سازنده باش.
 اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند ولی شادمان باش.
 نیکی های درونت را فراموش می کنند ولی نیکوکار باش.
 بهترینهایت را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد
 و در نهایت می بینی:
          "هر آنچه هست میان تو و خداوند است نه میان تو و مردم..."

........................................................................

+نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:,ساعت11:24توسط miss zeynab | |

 

دلمـ آغوشیـ برایـ گریستنـ میـ خوآهد.....

نهـ زنـ بآشد نهـ مرد....

خدآیــآ...

زمینـ نمیـ آییـ.....؟!

+نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:,ساعت11:24توسط miss zeynab | |

غرور نبود

خودخواهی نبود

تکبر نبود

آنچه از چشمانت جاری بود در آخرین دیدارمان !

هی...

+نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:,ساعت9:29توسط miss zeynab | |


خیلی از آدم هایی که دوست دارن با شما باشند ؛

از روی علاقه به شما نیست ،

صرفاً به خاطر این که چشم ندارند شما را با کسِ دیگری ببینند !

آن زمانیکه مطمئن شدند تنها هستید

تنهایتان می گذارند ... !!!

+نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:,ساعت9:29توسط miss zeynab | |

پـــــــــــــــــــــول   که  باشـــــــــــــد 


زندگــــــــــــــــــــــــــــــــی  زیباســـــــــــــــــــــــــــــــــــت


راســــــــــــــــــــــتی باهاش  عشقم میشه خرید




+نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:,ساعت9:29توسط miss zeynab | |

چند تا از دوستای گلم عکس داده بودن  واسه  edit  درستشون کردم  


گذاشتم ادامه مطلب  اگه خواستین نگا کنین


+نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:,ساعت9:29توسط miss zeynab | |

سیگار بکش ؛   :(

مست کن؛     :(

بغض کن ؛     :-s :-s
... ... ... ...
گریه کن ؛    :'(  :'(

دق کن ! :O

ولی .... با ادم بی ارزش درد و دل نکن ... !!!

:|   :|

مخاطــــــــــــــــــــب خاص

+نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:,ساعت9:29توسط miss zeynab | |

هر بار که می خواهم به سمتت بیایم


 یادم می افتد "دلتنگی"هرگز بهانه ی خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست....

+نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:,ساعت9:29توسط miss zeynab | |

سکوت بهترین آواز من است 


 وقتی  نگاهم 


 فریاد درد میکشد ...!

+نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:,ساعت9:29توسط miss zeynab | |

خدایــــــــــــا
 معشـــــــــــــــــوق من
 امشــــــــــــــــــــــــــــــــــــب
 در آغـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوش کیست
 هر کجا هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــست
 تنهایش مگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــذار...!

+نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:,ساعت9:29توسط miss zeynab | |

دلگیر نشـــــــــــــــــــــو از آدمها ....

نیش زدن طبیعتشــــــــــــــــــــــــــــــــــــونه !!!

سالهاست به هوای بارانــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی می گویند :

خــــــــــــــــــــــــــــــراب ...!!!

+نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:,ساعت9:29توسط miss zeynab | |

گفتی "بخند" .... گفتم " نگاه کن"

گفتی" بگو " ....گفتم "بشنو"

گفتی "عاشق شو" ..... گفتم "حس کن"

گفتی "ثابت کن" .... گفتم "لمس کن"

گفتی "گریه کن" .... گفتم "بزن"

گفتی " برو " ....گفتم ... "خدا نگهدار"

ببین !

همیشه حرف ، حرف تو بوده!


+نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:,ساعت9:29توسط miss zeynab | |

باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد

گاهی بهشت در دل آتش میسر است...

+نوشته شده در 13 آبان 1391برچسب:,ساعت11:6توسط miss zeynab | |

پرچینی از خیال

پرچین...

  خیال...

         پرچین...

         خیال.....

پرچینی از خیال ...

این روزها پشت پرچین خیالم ...

         بگذریم! وصف شدنی نیست

                                             پرچین....

                                                     خیال....   



+نوشته شده در 13 آبان 1391برچسب:,ساعت11:6توسط miss zeynab | |

دلتنگی حس عجیبی ه یک حس آشنا در عین حال غریب

گاهی دلتنگی غافلگیرت میکنه، دلتنگی رو برات تعریف کردن که با دوری به وجود میاد وقتی کسی رو نبینی، ازش دور باشی یه مدت ... ولی این دلتنگی قانون نداره، غافلگیرت میکنه...

غافلگیرت میکنه وقتی برای کسی دلتنگ میشی که کنارته، که زود به زود میبینیش، که وقتی هم نیست میدونی از نظر زمانی کم تر از یک ربع فاصله تونه به مدد این اتوبان هایی که شهر رو خط خطی کردن.

این روزا دلتنگم

هر روز بیشتر از روز قبل. این روزا به ازای هر رفت و آمدی به ازای هر آمد و رفتی، دلم کم طاقت تر و بهانه گیرتر میشه

و امان از این که دلتنگی و بهانه گیری های دلت رو ، بغض آماده ی ترکیدنت رو مجبور باشی قورت بدی و لبخند بزنی

چون احتمالا هیچ کس چنین دلتنگی ای رو باورش نمیشه!

آمد و رفت ... آمد و رفت .... کاش یه آمدی بود که رفتی بعدش نبود... آمد و آمد و آمد و ... ماند!


+نوشته شده در 13 آبان 1391برچسب:,ساعت11:6توسط miss zeynab | |

خبر داغ از سلنا

گزارش ها نشان می دهد بعد از اینکه سلنا گومز به جاستین گفته است که دوستان جدید وی در موسیقی هیپ هاپ مورد تایید وی نیستند روابط این دو دست خوش تغییراتی شده است .سلنا گومز نگران تاثیر این دوستان بر جاستین بیبر است که هنوز ۱۷ سال بیشتر ندارد ...

جاستین خیلی خری خوب سلنا به فکر خودت هست !!!!!

 حالا عکسای سلنا


 

 

 

 


+نوشته شده در 13 آبان 1391برچسب:,ساعت6:51توسط miss zeynab | |

رویای دختران امروزی

عشق امروزی

+نوشته شده در 13 آبان 1391برچسب:,ساعت6:51توسط miss zeynab | |

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS

+نوشته شده در 13 آبان 1391برچسب:,ساعت6:51توسط miss zeynab | |

سلام ازهمتون ی خواهشی دارم بدون نظرازوبلاگم نرید خواهشأ؛آفرین یه نظرخشک وخالی چقد وقت میبره مرسی؛بابای

+نوشته شده در 13 آبان 1391برچسب:,ساعت6:51توسط miss zeynab | |